اوست ، دوره ترديد ، و بالاخره دوره الحاد و عصيان . از جمله اشعار دورهعرفان و تصوف او - و به قول مؤلف كتاب حلاج " دوره از خود بيگانگی او" - اشعاری است به اين مضمون : " عنايت و ياری او كه مانند رمزی به نظر میرسد ، چونان برقی ناگهاناز افق رحمت خدايی جستن میكند و مانند برق همه را روشن میكند . . . همهچيز گواهی میدهند كه هرچه هست اوست و من نيز بر اين عقيدهام و درحقيقت هرچه هست اوست " ( 1 ) . اما آنچه بر دوره الحاد او دلالت دارد " انا الحق " گفتن او و يااشعار معروف "
اقتلونی يا ثقاتی |
أن فی قتلی حياتی |
" است كه به اصطلاح مفهومی ديالكتيكی دارد ، زيرا زندگی را در درون مرگجستجو میكند ، يا اشعار ديگر عرفانی از اين قبيل كه مانند آنها را متشرعترين عرفا - كه حتی در نزد بعضی به قشری بودن متهماند از قبيل خواجهعبدالله انصاری - هم گفتهاند و هر كس به اصطلاحات اهل عرفان آشنا باشد ،مفاهيم آنها را به خوبی درك میكند . اگر جملههايی از قبيل "
" دليل بر انديشه مادی ديالكتيكی باشد ، پس تكليف ما با نهج البلاغهعلی ( عليه السلام ) چه میشود كه میگويد : " « فالموت فی حياتكم مقهورين، و الحياه فی موتكم قاهرين » " ؟ ( 2 ) . مؤلف از طرفی میگويد حلاج انديشههای ماترياليستی را تبليغ میكرد و ازطرف ديگر اقرار دارد كه حلاج در پی ياد گرفتن شعبده و جادو و كارهایمعجزه مانند بود كه خود او را به صورت پيغمبران جلوه دهد ( 3 ) .اگر واقعا او انديشه ماترياليستی داشته ، يكی از انديشههايی كه با
پاورقی : . 1 علی مير فطروس : حلاج ، ص . 140 . 2 نهج البلاغه ، خطبه . 51 . 3 علی ميرفطروس : حلاج ، ص . 148