من اگر باده خورم ورنه چه كارم با كس حافظ راز خود و ( عارف وقت) خويشم يا میگويد : قدر ( وقت ) ار نشناسد دل و كاری نكند بس خجالت كه از اين حاصل( اوقات ) بريم فعلا مجال بيش از اين نيست . اين بنده در سه چهار سال پيش در دانشكدهالهيات و معارف اسلامی پنج كنفرانس درباره " عرفان حافظ " دادم . اقلاپنج كنفرانس ديگر هم لازم بود كه تا اندازهای پرده از روی انديشههایتابناك اين سالك راه حق كه بحق او را " لسان الغيب " خواندهاند ،برداشته شود . يادداشتهايش موجود است و شايد روزی موفق به تنظيم و پخشو نشر آنها بشوم . جای تأسف است كه مردی آنچنان ، اينچنين تفسير میشود. به هر حال ، مادی مسلكان از چسباندن حافظ به خود طرفی نمی بندند .يكی ديگر از شخصيتهايی كه اخيرا مادی مسلكان برای توجيه خود دست بهتحريف او زدهاند ، حسين بن منصور حلاج است . حلاج يك شخصيت جنجال انگيزدر جهان اسلام است . من در اينجا نمی خواهم درباره اين شخصيت جنجالیبحث كنم . درباره اين مرد دو نظريه مختلف وجود داشته است : عرفا ، و از آن جمله حافظ ، او را عارفی بلند قدر میدانند كه به مقام" فناء فی الله " و " بقاء بالله " رسيده بوده است و از مقاماتش كهبرای مردم قشری قابل فهم و درك نبوده بازگو میكرده است و همين باعثقتلش شد . حافظ میگويد :
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش |
كو به تأييد نظر حل معما میكرد |