معلولی ، بلكه توالی و تعاقب نيز محسوس نيست ، معقول و انتزاعی است .ثانيا میگويد قانون علت و معلول ، عليت و معلوليتی را تأييد میكند كهعلت نيز به نوبه خود معلول علتی ديگر باشد و فرض عليت و معلوليتی كهعلت ، معلول علت ديگر نباشد برخلاف قانون عليت و معلوليت است .میپرسيم چرا ؟ فرضا ما قانون عليت را يك قانون تجربی بدانيم ، دركجای اين قانون چنين محدوديتی و تقييدی هست ؟ مگر تصور ما از عليت ومعلوليت جز اين است كه هر پديدهای نيازمند به عاملی است كه او را بهوجود آورده باشد ؟ اما اينكه خود عامل مزبور نيز بايد پديدهای باشد كه بهياری عامل ديگر به وجود آمده باشد و آن عامل نيز به نوبه خود همين طورالی غير النهاية ، از كدام تجربه به دست آمده است ؟ ثالثا خلقت از عدم به تجربه ممتنع است يعنی چه ؟ مگر ضرورت و امتناع، جزء امور تجربی هستند ؟ آيا امتناع يا ضرورت ، يك پديده و يك حالتمادی است كه قابل تجربه و احساس باشد ؟ حداكثر اين است كه تاكنونخلقت از عدم مشاهده نشده باشد ، اما اينكه امتناعش با تجربه ثابت شدهباشد يعنی چه ؟ رابعا چه فرقی هست ميان عليت و معلوليتی كه علت خود معلول علتی ديگرباشد ، با عليت و معلوليتی كه علت معلول علتی ديگر نباشد ، كه اولیخلقت از عدم نيست و دومی خلقت از عدم است ؟ در هر دو مورد ، وجودیوابسته به وجود ديگر و ناشی از وجود ديگر است . اگر خلقت از عدم صورتگرفته ، در هر دو حال صورت گرفته و اگر صورت نگرفته ، در هيچ حال صورتنگرفته است . |