مركز فرمان میگيرند . يكی از اين دو نفر كه آقای " الف " است ، مأمورخراسان و ديگری كه آقای " ب " است ، مأمور اصفهان است . از مركزدستور میرسد به آقای " الف " كه فلان روز برای فلان كار به فلان نقطهآسيب ديده برود و پس از چندی دستور به آقای " ب " میرسد كه در همانروز برای انجام يك مأموريت ديگر به همان نقطه برود . بديهی است كهآقای " الف " و آقای " ب " يكديگر را در همان محل ملاقات میكنند واين ملاقات برای هر دو نفر آنها جنبه تصادفی دارد . هر دو نفر میگويند درفلان روز در فلان نقطه تصادفا يكديگر را ملاقات كرديم . هر كدام از اينهاكه طبيعت كار خود را در نظر میگيرد ، میبيند لازمه هيچ يك از اينها آنبرخورد و ملاقات نبوده است و میبيند از نظر هيچ يك از آنها اين ملاقاتقابل پيش بينی نبوده است ، اما از نظر مركز كه هر دو مأموريت به ظاهرجدا و بی ارتباط را او اداره میكرده است و به فرمان او صورت گرفته است، به هيچ وجه تصادف نيست . از نظر مركز كه از يك طرف ، خط سير ازاصفهان را تا آن نقطه ، و از طرف ديگر ، خط سير مشهد را تا آن نقطه بهوجود آورده است و هر دو را طوری تنظيم كرده كه در روز معين هر دو نفر بهآن نقطه برسند ، ملاقات و برخورد هر دو نفر بسيار طبيعی و قهری است . اونمی تواند بگويد اين دو نفر را من فرستادم و تصادفا در يك نقطه به همرسيدند . پس تصادف و اتفاق امری نسبی است ، يعنی نسبت به كسی كه بیاطلاع از جريانهاست تصادف است ، اما نسبت به كسی كه آگاه بر متنجريانات است و به همه اوضاع و شرايط احاطه دارد و در واقع نسبت به متنواقع به هيچ وجه تصادف و اتفاقی در كار نيست . اين است كه میگويند :" يقول الاتفاق جاهل السبب " يعنی آنچه اتفاق و تصادف ناميده |