انسانيت انسان با حيوانيت انسان است . چون انسان در عين اينكه انساناست و يك سلسله ارزشهای انسانی در او نهفته است ، حيوان هم هست يعنیحيوان انسان شده است ، حيوانی كه با حفظ حيوانيت از انسانيت برخورداراست . در اينجا اين سؤال مطرح میشود كه آيا انسانيت انسان تحت الشعاعحيوانيتش است ، يا حيوانيتش در اطاعت انسانيتش است ؟ قرآن میفرمايد: " « قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها »" ( 1 ) . مسئله اصلاح خود، اصلاح نفس خود ، تزكيه خود ، اسير مطامع و شهوات نفسانی خود نبودن ،اسير خصلتهای حيوانی پست خود نبودن را مطرح میكند كه تا انسان از ناحيهاخلاقی تكامل پيدا نكرده باشد يعنی تا از درون خودش ، از حيوانيت خودشرهائی پيدا نكرده باشد امكان ندارد كه در رابطهاش با انسانهای ديگر حسنرابطه داشته باشد يعنی بتواند از اسارت انسانهای ديگر رهايی يابد ياخودش انسان ديگر را به اسارت خود در نياورد . پس در واقع ما در چهارقسمت بحث كرديم : 1 - رابطه انسان با طبيعت : پيشرفت كرده است به همان معنا كه عرضكردم . 2 - روابط ساختمانی و تشكيلاتی اجتماع ، كه انسان از نظر ساختمان اجتماعو تشكيلات اجتماعی پيشرفت كرده است . 3 - حسن رابطه انسانها با يكديگر كه معنايش معنويت انسان است وحقيقت انسانيت انسان به آن وابسته است . در اين ، ترديد است پاورقی : 1 - سوره شمس آيات 8 و 9 : " هر كه جان را مصفا كرد رستگار شد و هركه آنرا بياسود زيانكار گشت " . |