يك سلسله ارزشهای معنوی بر زندگی بشر حكمفرما باشد ؟ ! يك جمله در كتاب " اصالت بشر " سارتر از داستايوسكی نويسندهمعروف روسی است كه میگويد : " اگر واجب الوجود نباشد همه چيز مجازاست " يعنی اينكه كارها را به خوب و بد تقسيم میكنيم و میگوئيم فلانكار را بايد كرد و فلان كار را نبايد كرد ( البته روی جنبههای معنوی ) مثلابايد راست گفت و نبايد دروغ گفت ، نبايد به جامعه خيانت كرد و بايدخدمت كرد ، تابع اين است كه ما اعتقاد به خدا و واجب الوجود داشتهباشيم . اگر واجب الوجود در عالم نباشد همه چيز مجاز است . يعنی همهچيز مباح است و ديگر منع وردع و بايد و نبايد همه به كلی از ميان میرود. آيا اينجور است يا نه ؟ مسؤوليت به عنوان يك ارزش معنوی در مكتب انسانيت ماركسيستها يك خوبی در كارشان هست كه چون ماترياليست هستند چنداندنبال مسائل معنوی نمیروند و دم هم از آن نمیزنند ، دم از انسانيتنمیزنند ، اگر انسانيت سالم هم بگويند مقصودشان همان جامعه بی طبقه است، چون انسان از نظر آنها يا سالم است يا معيوب ، و انسانها به خاطرمالكيت و تفاوتهای طبقاتی فاسد میشوند ، وقتی آنرا برداريم به حالتاوليه باقی میماند . ديگر كمال ديگری برای انسان قائل نيستند ، برای اوترقی و تكامل ديگری كه در معنويات پيدا بكند ، نمیشناسند . به عقيدهآنها انسان همينقدر كه به واسطه مالكيت فاسد نشود ، كافی است ، پولپرست و پول زده نشود ، كافی است . ولی اين مكاتبی كه اخيرا پيدا شده ،بانيان آن ( مانند سارتر ) از |