سند آن حديث وجود داشت درك میكرد . ثالثا بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تا اندازهای محيطبود . كتب حديث و رجال حديث را میشناخت . معرفت رجال حديث شيعه و سنی از يك طرف ، و اطلاع بر فتاوی و فقهساير فرق اسلامی از طرف ديگر ، موجب میشد كه گاه اتفاق میافتاد حديثیطرح میشد و ابتدا يك معنا و مفهوم از آن به نظر میرسيد ولی بعد معظم لهتشريح میكرد كه اين شخصی كه اين سؤال را از امام كرده اهل فلان شهر يا فلانمنطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتوای فلان فقيه از فقهاء عامه بودهاند وفتوای آن فقيه اين بوده است ، و چون آن شخص در آن محيط بودهاند و فتوایآن فقيه اين بوده است ، و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آنمحيط شايع بوده پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقهای بوده پس مقصود وی ازسؤال اين بوده كه سؤال كرده و جواب شنيده . وقتی كه معظم له اين جهاترا تشريح میكرد و به اصطلاح روحيه راوی را تحليل میكرد ، میديديم كه معنیو مفهوم سؤال و جواب عوض میشود و شكل ديگری به خود میگيرد . و يا كلمهای در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معنای معين داشتولی با اظهارات معظم له معلوم میشد كه اين كلمه در محيط خاصی كه در آنوقت محل پرورش سؤال كننده حديث بوده معنی ديگری داشته . با همه تبحری كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهی را بر مسائل شكیاصولی مبتنی میكرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمیرفت ، گاه به طعنه میگفتكه آقايان طلاب منتظرند كه يك |