پايه و مايه مكتب همان روحی است كه همه را به صورت يك دستگاه و يكپيكر در آورده است و ديگر چيزها به منزله اعضاء و جوارح رئيسه و غيررئيسه است و حتی بعضی به منزله موهائی است كه بر پيكر میرويد يعنیاينقدر جنبه غير اصيل دارد ، مانند لازم و غير لازم و واجب و مستحب و ... ايدئولوژی هم پايه فلسفی میخواهد و هم پايه ايمانی تنها انديشهای میتواند روح يك مكتب را تشكيل دهد كه از طرفی پايهجهان بينی آن مكتب باشد يعنی نوعی بينش و ديد و ارزيابی درباره هستیباشد ، و از طرف ديگر " آرمانساز " باشد و اين همان مطلب است كهگفتيم ايدئولوژی هم پايه فلسفی بايد داشته باشد و هم پايه ايمانی . ازيك سو اساس منطقی داشته باشد تا آنچه هست را بتواند با منطق و استدلالثابت كند و از سوی ديگر آرمانساز باشد ، يعنی بتواند چيزی را عرضه كندكه بشود موضوع ايمان و موضوع آرمان قرار گيرد . يعنی يك محبوب و معشوقهم به بشر عرضه بدارد و بشر را به سوی آن محبوب به حركت در آورد . همفلسفه باشد و هم ايدهآل اخلاقی و هم ايدهآل اجتماعی . نيروی محركه يكجهان بينی آرمانسازی آن است . صرف يك جهان بينی مادام كه آرمان نداشتهباشد محرك نمیشود . مثل اينكه بزرگترين مكتبهای ستاره شناسی ، مسائلستاره شناسی را به ما عرضه میدارد و ما فقط درباره يك سلسله چيزهائی كهدر جهان هست اطلاعاتی پيدا میكنيم ، اما ديگر به ما ارتباطی پيدا نمیكنديعنی ستارهها به آن وضع وجود داشته باشند |