مسئله قياس در اينجا لازم است به يك نكته اشاره كنيم و آن اينكه همه میدانيم كهائمه اهل بيت عليهالسلام از همان اول كار با اعمال قياس در استنباطاحكام مخالف بودند و اين كار را تخطئه كردند . غالب افراد به فلسفه اينمخالفت توجه ندارند و لهذا بسياری از مخالفين قياس به جمود گرائيدهانديعنی اين مخالفت را نوعی گرايش به تعبد مطلق به ظواهر و طرد تعقل وتدبر در استنباط احكام تلقی كردند . بدون شك اين سوء تفاهم و بهتر بگويماين غلط زيانهای فراوانی بر فقه شيعه وارد كرد . ولی اگر فلسفه اينمخالفت را دريابيم میبينيم كه اين مخالفت بر يك اساس منطقی بسيارعالی بوده است و نتيجهاش جمود نيست بلكه تشويق و تحريض به اجتهادصحيح و عالمانه است . ريشه مخالفت اهل بيت با قياس دو چيز است : يكی اينكه قياس كه همانتمثيل منطقی است ، راه مطمئنی نيست . تاريخ فقه حكايت میكند كه كسانیكه قياس را وارد اصول فقه كردند هرج و مرج عجيبی به وجود آوردند . حقااگر مخالفت اهل بيت از يك طرف و برخی از ائمه جماعت از طرف ديگرنبود فقه اسلامی به كلی زير و رو شده بود و به صورتی در آمده بود كه به هرچيزی شباهت داشت جز فقه اسلام . ولی علت دوم كه اساسيتر است اينست كه ريشه اين فكر كه ما در تشريع وتقنين اسلامی نيازمند به قياس هستيم ريشه فاسدی است . ريشه اين فكراينست كه كتاب و سنت ، وافی به بيان همه احكام و مقررات نيست و نوعینارسائی و ناتمامی در كار است و بر ما است كه |