از مجموع آنچه گفته شد معلوم گشت كه اگر چه تعريف كردن يك شیء برعهده منطق نيست ( بلكه از وظائف فلسفه است ) اما منطق میخواهد راهدرست تعريف كردن را بياموزد . در حقيقت اين راه را به حكمت الهیمیآموزد . حد و رسم در مقام تعريف يك شیء اگر بتوانيم به كنه ذات او پی ببريم يعنیاجزاء ماهيت آن را كه عبارت است از اجناس و فصول آن ، تشخيص بدهيم وبيان كنيم ، به كاملترين تعريفات دست يافتهايم و چنين تعريفی را " حدتام " میگويند .اما اگر به بعضی از اجزاء ماهيت شیء مورد نظر دست يابيم نه به همهآنها ، چنين تعريفی را " حد ناقص " میخوانند . اگر به اجزاء ذات وماهيت شیء دست نيابيم ، بلكه صرفا به احكام و عوارض آن دست بيابيم ويا اصلا هدف ما صرفا اين است كه مرز يك مفهوم را مشخص سازيم كه شاملچه چيزهايی هست و شامل چه چيزهايی نيست ، در اين صورت اگر دسترسی مابه احكام و عوارض در حدی باشد كه آن شیء را كاملا متمايز سازد و از غيرخودش مشخص كند ، چنين تعريفی را " رسم تام " مینامند . اما اگر كاملامشخص نسازد آن را " رسم ناقص " میخوانند .مثلا در تعريف انسان اگر بگوييم : " جوهری است جسمانی ( يعنی دارایابعاد ) نمو كننده ، حيوان ، ناطق " حد تام آن را بيان كردهايم ، امااگر بگوييم : " جوهری است جسمانی ، نمو |