بعدها در ميان برخی از متفلسفان جديد اين اشتباه لفظی و ترجمهای منجربه يك اشتباه معنوی شد . گروه زيادی از اروپائيان كلمه ( مابعد الطبيعه) را مساوی با ماوراء الطبيعه پنداشتند و گمان كردند كه موضوع اين علماموری است كه خارج از طبيعتاند و حال آن كه چنانكه دانستيم موضوع اينعلم شامل طبيعت و ماوراء طبيعت و بالاخره هر چه موجود است میشود . بههر حال اين دسته به غلط اين علم را چنين تعريف كردند : متافيزيك علمی است كه فقط درباره خدا وامور مجرد از ماده بحث میكند. فلسفه در عصر جديد چنانكه میدانيم نقطه عطف در عصر جديد نسبت به عصر قديم كه از قرنشانزدهم آغاز میشود و به وسيله گروهی كه در رأس آنها دكارت فرانسوی وبيكن انگليسی بودند صورت گرفت اين بود كه روش قياسی و عقلی در علومجای خود را به روش تجربی و حسی داد . علوم طبيعی يكسره از قلمرو و روشقياسی خارج شد و وارد حوزه روش تجربی شد . رياضيات حالت نيمه قياسی ونيمه تجربی به خود گرفت . پس از اين جريان اين فكر برای بعضی پيدا شد كه روش قياسی به هيچ وجهقابل اعتماد نيست . پس اگر علمی در دسترس تجربه و آزمايش عملی نباشدو بخواهد صرفا از قياس استفاده كند ، آن علم اساسی ندارد ، و چون علممابعد الطبيعه چنين است يعنی ، |