آنها را " بديهيات " اوليه مینامند و از آن جمله است مقدماتی كه آنهارا " مشهورات " میخوانند .مثلا اين كه " دو شیء مساوی با شیء سوم ، خودشان مساوی يكديگرند " كهبا جمله " مساوی المساوی مساو " بيان میشود و همچنين اين كه " محالاست يك حكم با نقيضش در آن واحد صدق كنند " اموری بديهی به شمارمیروند و اما اين كه " زشت است انسان در حضور ديگران دهانش را بهخميازه باز كند " يك امر مشهوری است .استناد و استدلال به بديهيات ، " برهان " ناميده میشود . اما استنادو استدلال به " مشهورات " جزء جدل به شمار میرود .پس حكمت جدلی ، يعنی حكمتی كه بر اساس مشهورات در مسائل جهانی وكلی استدلال كند . متكلمان ، غالبا پايه استدلالشان بر اين است كه فلان چيز زشت است وفلان چيز نيك است . متكلمين ، به اصطلاح بر اساس " حسن و قبح عقلی "استدلال میكنند . حكما مدعی هستند كه حسن و قبحها همه مربوط است به دائره زندگی انسان ،درباره خدا و جهان و هستی با اين معيارها نمیتوان قضاوت كرد . از اين روحكما كلام را حكمت جدلی مینامند . حكما معتقدند كه اصول اساسی دين ، با مقدمات برهانی و متكی بربديهيات اوليه بهتر قابل استدلال است تا با مقدمات مشهوری و جدلی و چوندر دوره اسلامی ، خصوصا در ميان شيعه ، تدريجا فلسفه بدون آن كه از وظيفهبحث آزاد خود خارج گردد و |