چيزی نمیتواند بشود و هر چيزی ناشی از هر چيزی نمیتواند باشد . ما درتجربيات عادی خود به اين حقيقت جزم داريم كه مثلا غذا خوردن علت سيرشدن است و آب نوشيدن علت سيراب شدن و درس خواندن علت باسواد شدن .لهذا اگر بخواهيم به هر يك از معلولات نامبرده دست بيابيم به علت خاصخودش متوسل میشويم . هيچگاه برای سير شدن به آب نوشيدن يا درس خواندنمتوسل نمیگرديم و برای باسواد شدن غذا خوردن را كافی نمیدانيم .فلسفه ثابت میكند كه در ميان تمام جريانات عالم چنين رابطه مسلمیوجود دارد و اين مطلب را به اين تعبير بيان میكند : " ميان هر علت با معلول خودش سنخيت و مناسبت خاصی حكمفرماست كهميان يك علت و معلول ديگر نيست " .اين اصل مهمترين اصلی است كه به فكر ما انتظام میبخشد و جهان را درانديشه ما ، نه به صورت مجموعهای هرج و مرج كه در آن هيچ چيزی شرط هيچچيزی نيست ، بلكه به صورت دستگاهی منظم و مرتب در میآورد كه هر جزء آنجايگاه مخصوص دارد و هيچ جزئی ممكن نيست در جای جزء ديگر قرار گيرد .مسأله ديگر در باب علت و معلول اين است كه در فلسفه ارسطو علت چهارقسم است : علت فاعلی ، علت غائی ، علت مادی ، علت صوری . درمصنوعات بشری اين چهار علت به خوبی صادق است . مثلا اگر خانهای بسازيم، بنا و عمله علت فاعلی است و سكونت در آن خانه ، علت غائی است ، ومصالح آن خانه |