چيزی وجود ازلی و دائم و مستمر داشته باشد حتما بینياز از علت است ، وحال آن كه مطلب اينچنين نيست . نيازمندی و بینيازی يك شیء نسبت بهعلت ، به ذات شیء مربوط است كه واجب الوجود باشد يا ممكن الوجود ( 1) ، و ربطی به حدوث و قدم او ندارد . مثلا شعاع خورشيد از خورشيد است .اين شعاع نمیتواند مستقل از خورشيد وجود داشته باشد . وجودش وابسته بهوجود خورشيد و فائض از او و ناشی از او است ، خواه آن كه فرض كنيمزمانی بوده كه اين شعاع نبوده است و خواه آن كه فرض كنيم كه هميشهخورشيد بوده و هميشه هم تشعشع داشته است . اگر فرض كنيم كه شعاع خورشيدازلا و ابدا با خورشيد بوده است لازم نمیآيد كه شعاع بینياز از خورشيدباشد . فلاسفه مدعی هستند كه نسبت جهان به خداوند نسبت شعاع به خورشيد است ،با اين تفاوت كه خورشيد به خود و كار خود آگاه نيست و كار خود را ازروی اراده انجام نمیدهد ولی خداوند به ذات خود و به كار خود آگاه است .در متون اصلی اسلامی گاهی به چنين تعبيراتی بر میخوريم كه جهان نسبت بهخداوند به شعاع خورشيد تشبيه شده است . آيه كريمه قرآن میفرمايد :« الله نورالسموات والارض . »( 2 ) مفسران در تفسير آن گفتهاند : پاورقی : ( 1 ) حكماء اين مطلب را با اين تعبير بيان میكنند : ( مناط احتياجشیء به علت ، امكان است نه حدوث ) برای تفصيل اين مطلب رجوع شود بهكتاب ( علل گرايش به ماديگری ) از ( استاد شهيد ) مرتضی مطهری .( 2 ) سوره نور ، آيه . 35 |