نمیدهد ، همچنان كه در مورد حكماء ايران باستان نيز سندی ارائه نمیدهد .حتما اگر سندی در دست میداشت ارائه میداد و مسألهای را كه مورد علاقهاشبود اينگونه به ابهام و اجمال برگزار نمیكرد . برخی از نويسندگان تاريخ فلسفه ضمن شرح عقائد و افكار افلاطون ، به هيچوجه از روش اشراقی او ياد نكردهاند . در ملل و نحل شهرستانی ، تاريخفلسفه دكتر هومن ، تاريخ فلسفه ويل دورانت ، سير حكمت در اروپا ، نامیاز روش اشراقی افلاطون به گونهای كه شيخ اشراق مدعی است برده نشده است. در سير حكمت در اروپا ، نامی از روش اشراقی افلاطون به گونهای كه شيخاشراق مدعی است برده نشده است . در سير حكمت در اروپا موضوع عشقافلاطونی را يادآوری میكند و از زبان افلاطون میگويد : " روح پيش از آمدن به دنيا ، زيبائی مطلق را ديده و چون در اين دنيازيبائی ظاهر را میبيند به ياد زيبائی مطلق میافتد و غم هجران به او دستمیدهد . عشق جسمانی مانند حسن صوری ، مجازی است . اما عشق حقيقی چيزديگر است و مايه ادراك اشراقی و دريافت زندگی جاويد میگردد " .آنچه افلاطون در مورد عشق گفته است كه بعدها به نام عشق افلاطونی خواندهمیشود عشق زيبائيها است كه به عقيده افلاطون لااقل در حكيمان ريشهای الهیدارد ، و به هر حال ربطی به آنچه شيخ اشراق در باب تهذيب نفس و سير وسلوك عرفانی الی الله گفته است ندارد . اما برتراند راسل در جلد اول تاريخ فلسفهاش مكرر از آميختگی تعقل واشراق در فلسفه افلاطون ياد میكند ، ولی |