عوالم ما فوق خود است . به عبارت بهتر مربوط است به سير نزولی هستی ازلاهوت تا طبيعت و سير صعودی طبيعت به عوالم بالاتر ، مخصوصا در موردانسان كه به نام " معاد " خوانده میشود و بخش عظيمی را در حكمتمتعاليه اشغال كرده است . وجود و ماهيت : در باب وجود و ماهيت ، مهمترين بحث اين است كه آيا وجود اصيل استيا ماهيت ؟ مقصود اين است كه ما در اشياء همواره دو معنی تشخيص میدهيمو هر دو معنی را درباره آنها صادق میدانيم . آن دو چيز يكی هستی است وديگری چيستی . مثلا ( میدانيم كه انسان هست ، درخت هست ، عدد هست ،مقدار هست . . . اما عدد يك چيستی و يك ماهيت ( 1 ) دارد و انسانماهيت و چيستی ديگری . اگر بگوييم عدد چيست يك پاسخ دارد . و اگربگوييم انسان چيست پاسخ ديگری دارد . خيلی چيزها هستی روشنی دارند ، يعنی میدانيم كه هستند اما نمیدانيم كهچيستند . مثلا میدانيم كه حيات هست ، برق هست اما نمیدانيم كه حياتچيست ، برق چيست . بسيار چيزها را میدانيم كه چيستند . مثلا " دايره " تعريف روشنی پيشما دارد و میدانيم دايره چيست ؟ اما نمیدانيم در طبيعت عينی دايرهواقعی وجود دارد يا ندارد . پس معلوم میشودپاورقی : ( 1 ) ماهيت ، يك كلمه عربی است ، مخفف " ماهويت " است . كلمه" ما هو " كه به معنی ( چيست او ) است با ياء مصدريه و تاء مصدريه "ماهويت " شده و با تخفيف ( ماهيت ) شده است . پس ماهيت يعنی "چيست اوئی " يا " چيستی " . |