بر غير است و با قانون تا آنجا كه به نفعش است میسازد و هر جا كه بر ضررش است ، آنرا طرد میكند . بنابر اين قانون بايد به گونهای باشد كه بشر در مقابل آن خضوع داشته باشد و چنين قانونی جز اينكه از سوی خدا باشد و بشر در عمق و جدانش از مخالفت با آن بترسد ، راهی ندارد . پس برای اينكه عدالت برقرار شود قانون عادلانه لازم است و قانون عادلانه بايد از طرف خدا باشد . و برای اينكه قانون عادلانه ضمانت اجرائی داشته باشد ، بايد پاداش و كيفری از طرف خدا وضع شود . و برای اينكه مردم به اين پاداش و كيفر ايمان پيدا كنند بايد خود خدا را بشناسند . پس شناختن خدا به چند واسطه مقدمه شد برای برقراری عدالت . حتی [ مطابق اين استدلال میتوان گفت ] عبادات برای اين مقرر شده است كه مردم مقنن قانون را فراموش نكنند و ارتباطشان همواره با او برقرار باشد و بيادشان باشد كه خدائی دارند و مراقب آنهاست ، و همان خدا است كه قانون عادلانه را ميان آنها وضع كرده است . روی اين حساب اگر ما باشيم و اين آيه قرآن ، بايد بگوئيم هدف اصلی از بعثت انبياء و برقراری عدالت در ميان مردم است ، و دعوت به خدا هدف ثانوی است برای اينكه مقنن قانون را بشناسند و از او حساب ببرند ، و الا مسئله دعوت به خدا و شناخت خدا اصالتی نداشته و بر اين منطق استوار است . پس در واقع ما سه منطق داريم و بايد ببينيم كداميك را بايد پذيرفت . يك منطق همين است كه گفتيم . البته طرفداری ندارد و اينكه |