میشوند كه شكلا انسان هستند ولی ساختمان فكری ، روحی ، احساسی و تربيتشانبه كلی با يكديگر اختلاف دارد و اين ، يك خطر برای جامعه بشريت است .اينست كه میگويند پيشرفت صنعت انسان را از خودش بيگانه كرده است وبه تعبير بهتر با خودش بيگانه كرده است ، انسان را به صورت چيزی ساختهاست كه آن كار و آن شغل میخواسته كه انسان ساخته شود ، وحدت انسانها رااز بين برده است ، و اين خودش مسئلهای است . به هر حال از نظر ساخت وتشكيلات جامعه نيز بايد گفت در گذشته جامعهها پيشرفت كردهاند . ولیاينجا غير از مسئله قدرت و سلطه بر طبيعت و نيز ساخت جامعه انسانی وبه عبارت ديگر تشكيلات جامعههای انسانی ، يك سلسله مسائل ديگر هم هستكه با ماهيت انسان ارتباط دارد و مربوط است به روابط انسانی انسانها بايكديگر . روابط انسانها با يكديگر آيا همان طور كه بشريت در ابزارها پيشرفت كرده است و در ساختمان وتشكيلات اجتماعی پيشرفتی عظيم برايش پيدا شده است در حسن روابط انسانهابا يكديگر نيز پيشرفت پيدا شده است يا نه ؟ اگر اين پيشرفت پيدا شدهباشد اسمش واقعا تكامل است ، تعالی است . يعنی مثلا آيا انسانها دراحساس تعاون نسبت به يكديگر پيش آمدهاند ؟ يعنی انسان امروز از انسانگذشته نسبت به انسانهای ديگر بيشتر احساس تعاون میكند ؟ آيا در احساسمسئوليت و درك مسئوليت نسبت به انسانهای ديگر به همان نسبت پيشرویپيدا شده |