است . عين اين شرائط در متضادتين و داخلتين تحت التضاد و متداخلتين نيز هست. يعنی دو قضيه آنگاه متضادند و يا داخل تحت التضادند و يا متداخلاند كهوحدتهای مزبور را داشته باشند . اصل تناقض از نظر قدما ، اصل تناقض " ام القضايا " است يعنی نه تنها مسائلمنطقی ، بلكه قضايای تمام علوم ، و تمام قضايايی كه انسان آنها رااستعمال میكند ولو در عرفيات مبتنی بر اين اصل است . اين اصل زيربنایهمه انديشههای انسان است ، اگر خراب شود ، همه انديشهها ويران میگردد .و اگر اصل " و امتناع اجتماع نقيضين و امتناع ارتفاع نقيضين " صحيحنباشد ، منطق ارسطويی به كلی بیاعتبار است . اكنون ببينيم نظر قدما چيست ؟ آيا میشود در اين اصل ترديد كرد يا نه ؟مقدمه بايد بگوييم كه آنچه منطق اصطلاحا آن را نقيض میخواند كه میگويد :نقيض موجبه كليه ، سالبه جزئيه است و نقيض سالبه كليه ، موجبه جزئيهاست ، به اين معنی است كه اينها " قائم مقام " نقيض میباشند و درحكم نقيض میباشند . نقيض واقعی هر چيز ، رفع آن چيز است ، يعنی دوچيزی كه مفاد يكی عينا رفع ديگری باشد نقيض يكديگرند . عليهذا نقيض "كل انسان حيوان " كه موجبه كليه است ، " ليس كل انسان حيوانا " است، و اگر میگوييم : " بعض الانسان ليس بحيوان " نقيض او است ، مقصوداين است كه در حكم نقيض است . |