ديگری سالبه باشد هر دو صادق باشند . اما قسم چهارم : در اين قسم كه هر دو قضيه ، موجبه و يا هر دو سالبهاست ولی يكی كليه است و ديگری جزئيه ، توجه به يك نكته لازم است و وضعرا روشن میكند و آن اين كه در قضايا بر عكس مفردات همواره جزئيه اعم ازكليه است . در مفردات همواره كلی اعم از جزئی است ، مثلا انسان اعم اززيد است ، ولی در قضايا ، قضيه " بعضی الفها ب هستند " اعم است ازقضيه " هر الف ب است " زيرا اگر هر الف ب باشد قطعا بعضی الفهاب هستند ، ولی اگر بعضی الفها ب باشند لازم نيست كه همه الفها بباشند . صدق قضيه اعم ، مستلزم صدق اخص نيست اما صدق اخص مستلزم صدققضيه اعم هست ، و كذب قضيه اخص مستلزم كذب قضيه اعم نيست ، اما كذبقضيه اعم مستلزم كذب قضيه اخص هست . پس اينها " متداخلين " میباشنداما به اين نحو كه همواره موارد قضيه كليه داخل در موارد قضيه جزئيه است. يعنی هر جا كه كليه صادق باشد جزئيه هم صادق است ، ولی ممكن است قضيهجزئيه در يك مورد صادق باشد و قضيه كليه صادق نباشد . با تأمل در قضيه " هر الف ب است " و قضيه " بعضی الفها ب هستند" و همچنين با تأمل در قضيه " هيچ الفی ب نيست " و قضيه " بعضیالفها ب نيستند " مطلب روشن میشود . |