میخواهيم بگوييم ميان دو طرف نوعی عدم وفاق وجود دارد ، اگر اين طرفباشد آن طرف نخواهد بود و اگر آن طرف باشد اين طرف نخواهد بود ، مثلآن كه میگوييم : " عدد يا جفت است يا طاق " يعنی امكان ندارد يك عددخاص ، هم جفت باشد و هم طاق ، و مثل آن كه میگوييم : " يا زيد ايستادهاست و يا عمرو نشسته است " يعنی عملا ممكن نيست كه هم زيد ايستادهباشد و هم عمرو نشسته . در قضايای شرطيه متصله كه رابطه ميان دو طرف ، تلازم است ، واضح استيك نوع تعليق و اشتراط در كار است . مثل اين كه میگوييم : " اگر برقدر ابر بجهد آواز رعد شنيده میشود " يعنی شنيدن آواز رعد مشروط و معلقاست به جهيدن برق . پس شرطيه ناميدن قضايای متصله روشن است . ولی درقضايای منفصله كه رابطه از نوع تعاند است مثل : " عدد يا جفت است ويا طاق " تعليق و اشتراط در ظاهر لفظ نيست ولی در حقيقت مثل اين استكه هر كدام مشروط و معلقاند به عدم ديگری ، يعنی اگر جفت است طاق نيستو اگر طاق است جفت نيست ، و اگر جفت نيست طاق است و اگر طاق نيستجفت است . پس معلوم شد كه قضيه در تقسيم اولی منقسم است به : حمليه و شرطيه ، وقضيه شرطيه منقسم است به : متصله و منفصله . و هم معلوم شد كه قضيه حمليه كوچكترين واحد قضيه است . زيرا قضايایحمليه از تركيب مفردها يا مركبهای ناقص به وجود میآيد ، اما قضايایشرطيه از تركيب چند قضيه حمليه و يا از تركيب چند شرطيه كوچكتر به وجودمیآيند كه آن شرطيههای |