است . همه آنها كمند به علاوه چيز ديگر . يعنی كميت جزء ذات آنها استنه تمام ذات آنها و نه چيزی خارج از ذات آنها . سوم : مانند ناطق ، كه جزء ديگر ماهيت انسان است و " متصل يك بعدی" كه جزء ديگر ماهيت خط است .چهارم : مانند راهرونده ( ماشی ) ، كه خارج از ماهيت افراد خود است ،يعنی راه رفتن جزء ذات يا تمام ذات روندگان نيست ولی در عين حال بهصورت يك حالت و يا عارض در آنها وجود دارد ، اما اين امر عارض ،اختصاص به افراد يك نوع ندارد بلكه در انواعی از حيوان وجود دارد و برهر فردی كه صدق میكند از ذات و ماهيت آن فرد اعم است . پنجم : مانند تعجب كننده ، كه خارج از ماهيت افراد خود ( همان افرادانسان ) است و به صورت يك حالت و يك عرض در آنها وجود دارد ، و اينامر عرضی اختصاص دارد به افراد يك ذات و يك نوع و يك ماهيت يعنینوع انسان ( 1 ) . پاورقی : ( 1 ) گفتيم كلی اگر جزء ذات باشد يا اعم از ذات است يا مساوی با آن، يعنی كلی اگر جزء ذات باشد حتما از نسبتهای اربعه كه قبلا توضيح دادهشد يكی از دو نسبت را میتواند داشته باشد : اعم مطلق و تساوی . اينجاجای اين پرسش هست كه آن دو نسبت ديگر چطور ؟ آيا ممكن است كه كلی جزءذات باشد و در عين حال متباين با ذات يا اعم من وجه از ذات باشد ؟پاسخ اين است كه خير . چرا ؟ جواب اين چرا را فلسفه بايد بدهد و ازلحاظ فلسفی جوابش روشن است و ما فعلا از ورود به آن صرف نظر میكنيم .اين هم لازم به يادآوری است كه نسبت عموم و خصوص مطلق ميان جزء ذاتو ذات همواره به اين نحو است كه جزء ذات اعم از ذات است ، و ذات ،اخص از جزء ذات است اما عكس آن ممكن نيست يعنی ممكن نيست كه ذاتاعم از جزء ذات باشد . توضيح اين مطلب نيز با فلسفه است . |