« و القمر اذا تليها »" تا آنجا كه : " « و نفس و ما سويها 0 فالهمهافجورها و تقويها »" ( 1 ) قسم به نفس ، قسم به آن خود انسان ، كه راهتقوا و راه زشتی را خداوند به او الهام كرده است ، در وجدانش نهادهاست ، يعنی بشر بدون اينكه احتياجی به معلم داشته باشد راه پاكی وناپاكی را تشخيص میدهد . در جای ديگر باز به نفس انسان به اعتبار همين وجدان حق شناسش قسممیخورد : " « لا اقسم بيوم القيامة 0 و لا اقسم بالنفس اللوامة »" ( 2) قسم نمیخورم به قيامت ( يعنی قسم به قيامت ) و قسم نمیخورم به روحملامتگر و به نفس ملامتگر . " لوامه " يعنی بسيار ملامتگر ، يعنی ايناينقدر پاك و شريف آفريده شده است كه اگر خودش مرتكب يك كار زشتبشود خودش خودش را ملامت میكند ، خودش يك قاضی پاكی است كه حتی عليهخودش قضاوت میكند و عليه خودش رأی میدهد . میبينيد با قيامت هم توأمذكر شده چون قيامت محكمه عدل الهی در كل جهان است . اين دستگاه محكمهعدل الهی در داخل ضمير يك انسان است . به طور كلی در قرآن انسان و آنچه كه قرآن آن را نفس انسان مینامد يكحساب جدايی با تمام عالم دارد يعنی يك امتياز خاصی ميان انسان و غيرانسان هست و لهذا يك حساب جداگانهای برايش ذكر میكند ، مثلا " « و فیالارض ايات للموقنين و فی انفسكم »" ( 3 ) در زمين نشانههايی است ودر روح خودتان . از اين هم بگذريم . منطقیترين بيان برای خداشناسی در قرآن مسأله ديگر در اين باب آن طرز شناساندن معقول خداوند در قرآن است .قرآن خدا را به بشر میشناساند اما چگونه میشناساند ؟ وقتی كه سراغ منطققرآن میرويد میبينيد معقولترين منطقهاست . مسيحيان ، نمیگويم مسيحيان تازمان قرآن ، حتی مسيحيان بعد از قرآن الی زماننا هذا ، ايمان را از عقل وعلم تفكيك میكنند . كتابهايشان پر است ، يعنی در كتابهای مذهبی مسيحینه در كتابهایپاورقی : . 1 شمس / 1 - . 8 . 2 قيامت / 1 و . 2 . 3 ذاريات / 20 و . 21 |