میآيد اين را از غير مجرای عادی خودش به وجود میآورد . معنايش اين استكه معلولی را علتی به وجود بياورد كه علت آن نيست ، معلولی به وجودبيايد از غير راه علت خودش . پس اشكال معجزه از طريق فلسفه است نه از طريق علم . علم درباره معجزهلااقل سكوت دارد نه اينكه مدعی محال بودن معجزه است ، و فلسفه است كهطوری مطالب را تقرير میكند كه اين جور نتيجهگيری میشود كه معجزه و نقضقانون طبيعت يك امر محالی است . نقد نظر اشاعره حالا اول ما وارد همان بحث اشاعره - كه آقای شريعتی هم آن را تعقيبكردهاند - میشويم بعد ببينيم كه جواب اين اشكال فلسفی چيست ؟ اينكه قوانين طبيعی قوانينی قراردادی است ، به نظر نمیآيد كه مطلبصحيحی باشد و به هيچ شكل هم نمیشود آن را توجيه كرد . البته ايشانمیگويند اينها قوانينی است كه خدا اين جور قرار داده ، به تعبير خوداشاعره عادت الهی است ، عادت خداست ، عادت خدا جاری شده است كه فلاناثر را دنبال مؤثر خلق كند ، يعنی واقعا اين مؤثر آن اثر نيست ، ما خيالمیكنيم اين مؤثر است و آن اثر . درست مثل يك پرده نمايش . عالم رامثل يك پرده نمايش خيال میكنند . ما در نمايشی كه در عالم میبينيم اسمچيزی را مؤثر گذاشتهايم ، اسم چيزی ديگری را اثر . ما نمیدانيم كه اصلااين مؤثر مؤثر نيست ، اثر هم اثر اين نيست . آن كه در پشت اين پردهخودش را مخفی كرده اول مؤثر را ايجاد میكند بعد متواليا اثر را ايجادمیكند ، ما خيال میكنيم كه پيوندی ميان اين مؤثر و اين اثر هست . هيچپيوند واقعی وجود ندارد . حال خدا چرا اين وضع را به وجود آورده ؟میگويند مصلحت اين جور ايجاب میكرده . حتی آقای شريعتی هم تصديق میكنند، میگويند خداوند اگر اين نظم را بر قرار نمیكرد و اوضاع را به اين شكلقرار نمیداد هرج و مرج بود ، همه چيز مختل میشد ، پس مصلحت ايجابمیكرد كه وضع عالم را اين گونه قرار بدهد و لهذا در يك جای استثنايی كهمصلحت برخلاف ايجاب میكند فورا وضع را عوض میكند . ولی به نظر میرسد كه اصلا اگر ما اين فكر را بپذيريم ، چيزی كه مفهومنخواهد |