میگويند بعضی افراد به علل مزاجی يا عصبی و بالاخره بدنی حالت دهشت برايشان پيدا میشود مثل مصروعها ، مدتی میگذرد به حال دهشت هستند كه انگارهيچ چيز را اصلا نمیفهمند و نمیبينند . اين حالت برای او شبيه حالتخواب است ، در بيداری هم مثل آدم خواب است . وقتی مثل آدم خواب شددر اثر تعطيل اين قوای ظاهری ممكن است كه آن قوای باطنیاش فعاليت كند، كه ملاصدرا و ديگران كه اين را نقل میكنند میگويند ممكن است چنيناشخاصی باشند ولی علت اين امر نقص است يعنی از نقص ناشی میشود چون درحال بيداری به اراده خودش اين كار را نمی كند ، [ به عبارت ديگر ] چوندر حال بيداری حالتی شبيه خواب پيدا میكند اين حالت برايش پيدا میشود. به هر صورت لزومی ندارد كه اين امر هميشه در اثر فعاليت باشد ، ممكناست در اثر يك نقص هم در انسان پيدا بشود . - داستانی نقل كردهاند در همين موارد كه يكی از افسرانی كه میرودمأموريت ، در اتاق خودش نشسته بود ، يك وقت میبيند مادرش او را صدامیكند و با حالت ناله او را میخواند . ساعت را يادداشت میكند ،بلافاصله برمیگردد برود خانه ، میبيند در همان موقع مادرش داشته جانمیداده ، در حال نزع بوده و مرتب او را صدا میكرده . يك فرد عادی بوده، در حالت بيداری هم بوده است . جواب : اين دليل نمیشود زيرا ممكن است از ناحيه آن روح مادر باشد نهاز ناحيه اين پسر و بعلاوه به طور استثنائی برای همه افراد پيدا میشود .من خيال میكردم شما افرادی را میگوييد كه بهطور عادی مكرر برايشانپيدامیشود ، آن را عرض كردم كه میگويند گاهی يك نقصی در اعصاب شخص رخمیدهد و بالاخره منجر میشود به اين كه او توجهش از اين طرف سلب میشود ،وقتی توجهش سلب شد نظير حالت خواب را در بيداری پيدا میكند ، آن وقتيك چيزی را میبيند ، و الا آن كه برای افراد به طور استثنائی پيدا میشود.دكتر هشترودی گاهی به هيچ چيز معتقد نيست يعنی حرفهايش ضد و نقيضاست . من يك جلسه بيشتر او را نديدم ولی در آن جلسه خيلی روحی شده بود. داستانی من از خودش شنيدم ، راست و دروغش را نمیدانم . حرفش اينبود كه ديگر دنيای جمادات را بشر شناخته و دنيای مجهول فعلا برای اودنيای حيات و ذی حياتهاست ، از دنيای نباتات گرفته تا دنيای انسان ، وهر چه بالاتر میآيد پيچيدهتر میشود ، و بشر |