میآوريم ، خدمتی به تو میكنيم ، بيا باغستانی چنين و چنان در اينجا ايجادكن ، چنين نفعی به ما برسان تا ما هم به نفع تو ايمان بياوريم . آن كهايمان نيست ، معامله است ، و لهذا تمام اينها را تحت عنوان "« لن نؤمن لك »" ذكر كرده است نه تحت عنوان " لن نؤمن بك " چوندر قرآن حساب " يؤمن له " و " يؤمن به " از هم جداست . در جای ديگرراجع به خود پيغمبر اكرم تعبيری دارد كه : " « و يقولون هو اذن قل اذنخير لكم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين »" ( 1 ) پيغمبر اكرم در عين اينكهاستقامت فوقالعاده داشت و وقتی كه تصميم میگرفت هرگز ديگر منصرفنمیشد ، در مسائل جزئی خيلی نرمش نشان میداد ، هركسی ك ه میآمد يك چيزیمیگفت حرفش را گوش میكرد و چنان با مهربانی گوش میكرد كه او راضیبرمیگشت و میرفت . بعضی خيال میكردند كه واقعا پيغمبر به حرف همه گوشمیكند " « يقولون هو اذن »" گفتند ما كه رفتيم حرفمان را به پيغمبرگفتيم ، بعد مخالفين ما هم رفتند حرفشان را به پيغمبر گفتند ، حرف ما راگوش میكند ، حرف آنها را هم گوش میكند ، اين كه فقط گوش است ، سر تاپا گوش است " « قل اذن خير لكم »" بگو ولی گوش خوبی است برای شما" « يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين »" به خدا ايمان دارد و به نفع مؤمنينتصديق میكند ، نه " يؤمن بالمؤمنين " ، يعنی اگر چيزی را تصديق میكندبه خاطر مصلحت مؤمنين است ، نه واقعا آن حرف را قبول دارد . يعنی اگرچيزی را پيغمبر رد نمیكند نه اين است كه آن حرف را قبول دارد و ردنمیكند ، او يك تصديق میكند ، همان تصديق به نفع شماست . شما خيالكردهايد پيغمبر هر كه هرچه گفت حرفش را قبول میكند ؟ اينجور نيست .پس " يؤمن له " با " يؤمن به " در قرآن دو مفهوم دارد . آنها همنگفتند كه " لن نؤمن بك " گفتند " لن نؤمن لك " خيال كردند پيغمبرآمده و میخواهد يك بساطی راه بيندازد و احتياج دارد به يك افرادی كهبيايند دورش را بگيرند و لشكر و حامی و مبلغش باشند ، گفتند اين كار رابرايمان بكن تا آن كار را هم ما برای تو بكنيم ، سبحان الله " « هل كنتالا بشرا رسولا » " من يك پيغمبرم ، من آمدهام در شما ايمان به خدا وايمان به خودم ايجاد كنم ، من كه نيامدهام اينجا جمعيت و حزب برای خودمدرست بكنم . پس " « سبحان ربی هل كنت الا بشرا رسولا »" معنايش ايننيست كه پيغمبر كه ديگر كار خارقالعاده ندارد ، [ بلكه معنايش اين استكه ] يك پيغمبر كه با كسی معامله ندارد : "« هل كنت الا بشرا رسولا غ". پاورقی : . 1 توبه / . 61 |