جهان ملكوت دنيا فقط همين دنيای ماده را میشناسيم ، گيرم برای روح قوای روحی قائل شويم ولی ديگر غير از اين دنيای مادی و روح خودمان به دنيای ديگری معتقد نيستيم . ممكن است تا همين جا بسنده كنيم يعنی قائل شويم به روح و قوای روحی . ولی اگر چنين باشد - كه ما لااقل هيچ دليلی بر نفیاش نداريم - كه همانطوری كه در وجود خود ما دو دنيا وجود دارد : دنيای مادی و دنيای روحی ، در جهان بزرگ هم لااقل دو دنيا وجود داشته باشد : دنيای مادی و دنيای غير مادی ، يعنی بر جهان ما هم يك سلسله قوهها و قدرتها غير از اين قوهها و قدرتهايی كه از طريق علوم حسی میشناسيم وجود داشته باشد كه آنها به منزله قوای روحی عالم هستند ، اگر چنين دنيايی وجود داشته باشد ( چنين دنيايی را اگر نگوييم میتوانيم اثبات كنيم قطعا نمیتوانيم نفی كنيم ) آنگاه چه مانعی دارد و از كجا كه چنين نباشد كه همين روح انسان كه در ذات خود اين مقدار قدرت در او هست كه در بدن خودش اين اندازه اثر بگذارد ، با ارتباط و اتصال به دنيای روحی بزرگ ، قوتها و قدرتهای فوقالعادهای پيدا كند كه آن قوتها و قدرتهای فوقالعاده ديگر نه فقط منشأ اين است كه روی بدن خودش اثر بگذارد ، روی بدن غير هم اثر میگذارد ، روی پيكر عالم هم اثر میگذارد ، روی يك كوه دريا اثر میگذارد ، روی يك كوه اثر میگذارد ، روی هوا اثر میگذارد . اينها را كسی نمیتواند نفی كند كه بگويد چون من خودم نمیتوانم پس چنين چيزی نيست . پس حلقه دوم و مرحله دوم در مسأله اعجاز ، وجود جهان ديگری است به نام ملكوت . اصلا ملكوت كه میگويند يعنی قدرت ، آن جهان را جهان قدرت مینامند چون آنچه در اين جهان است نسبت به آنچه كه در آن جهان است از نظر قوه و قدرت هيچ است ، و ملكوت مبالغه در قدرت است . وقتی كه ما درباب وحی گفتيم كه برای انسان - لااقل برای بعضی افراد انسان - اين مقدار توانايی هست كه با اتصال به آن جهان حقايقی از ناحيه علمی برای او كشف شود و مسائلی را از بالا ( بالای معنوی نه بالای مادی ) تلقی كند غير از آنچه كه از پايين تلقی میكند يعنی از اين دنيا از طريق حواس و تجربه و تعلم به دست |