ايشان بكنيم و بعد هم ببينيم كه ديگران چگونه بحث كردهاند . همين مسأله نياز و احتياج را - كه ما به تعبير نياز و احتياج عرضكرديم - اگر بخواهيم بحث بكنيم به دو شكل میشود بحث كرد . يك شكل رادر اصطلاح علمای اسلامی میگويند سبك كلامی ، كه فلاسفه اين را منكرند و قبولندارند . يك سبك ديگر را میگويند سبك فلسفی ، كه ما هم روی آن اساسخواستيم صحبت كنيم . سبك كلامی در اثبات نبوت متكلمين - كه سبكشان را میگويند سبك كلامی - اساسا قانون علت و معلولو نظام سببی و مسببی را در جهان قبول ندارند و آنچه را هم كه ديده میشودتقريبا يك امر تشريفاتی میدانند و گويند فكر میكنند تقيد به نظام علت ومعلول نوعی محدوديت قائل شدن برای خداست كه بگوييم از يك علت معينمعلول معين پيدا میشود و بعد هم كانه خدا را از كار خودش منعزل كردهايم، نه ، اين حرفها در كار نيست ، هر چيزی را ما مستقيم و بلاواسطه بايد بهخدا نسبت دهيم . بعد میگويند خداوند هم چون حكيم است كارها را بر طبقمصلحت انجام میدهد ، كاری كه خوب هست میكند و به مقتضای حكمتش بايدهم بكند ، اگر نكند به حكمتش ضربه میزند ( تازه آنهايی كه قائل به حسن وقبح هستند [ چنين میگويند ] ، آنهايی كه نيستند اين مقدار را هم نمیگويند) ، كار بد را هم نبايد بكند ، اگر بكند باز به خدايی و حكمتش ضربهمیزند . اين است كه كارهای خوب را تعبير میكنند كه " يحب علی الله "بر خدا واجب است ، چون نيك است بر او واجب است چنين كاری را بكند ،و كار بد را میگويند - مثلا - قبيح است بر خدا كه چنين بكند . اين سبك استدلال البته سبك صحيحی نيست ، چه از آن جهتی كه انكار نظامعلت و معلول است و چه از نظر اينكه انسان بخواهد خداوند را محكوم يكقاعده و قانون كرده باشد كه خدا اين كار را میكند به دليل اينكه اگر نكندخلاف است ، يعنی تحت اين انگيزه اين كار را میكند ، اگر اين كار رانكند خلاف كرده است ، برای اينكه خلاف نكند [ اين كار را میكند ] . اصلا" برای " كه معنايش حكم انگيزه را داشته باشد ، با خدايی يعنی باواجب الوجود بودن ، با اينكه خودش تحت تأثير هيچ علتی قرار نداشتهباشد منافات دارد . و بعلاوه اين حسن و قبح هايی كه ما درك میكنيم ،اينها را به |