علم . قهرا آنها ايمان را يك امر الهامی و اشراقی میدانند . در قرآنالهام و اشراق مورد انكار قرار نگرفته بلكه تأييد شده است . آن كه شماخوانديد " « العلم نور يقذفه الله فی قلب من يشاء » " حديث است .اتفاقا يك حديث هم بيشتر نيست . ممكن است كسی بگويد ما حديث را قبولنداريم . ولی نه ، اصلا در خود قرآن مسأله الهام و اشراق و نور معنوی كهبه قلب انسان القاء میشود ، آمده اما نه به اين صورت كه آن يك حسابدارد و حساب علم و عقل انسان حساب جداگانه است كه نتيجهاش اين باشدكه تو اگر میخواهی به ايمان برسی عقلت را رها كن . قرآن هرگز نمیگويد اگر میخواهی ايمان پيدا كنی عقلت را رها كن كه مانعايمان است . قرآن ايندو را با يكديگر منافی نمیبيند ، میگويد كه تو ازطريق عقل خودت قدم بردار و از طريق تهذيب نفس هم قدم بردار و از ايندوبه يك نتيجه خواهی رسيد . قرآن آياتی دارد همينهايی كه خوانديم كه بشررا دعوت به علم يعنی كشف قوانين طبيعت میكند و اينها را مؤيدی برایخداشناسی میداند ، در عين حال اين مطلب هم در قرآن هست : " « ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا »" ( 1 ) يعنی اگر تقوای الهی پيشه كنيد خداونددر دل شما يك مايه تميز قرار میدهد . اين همان نور الهامی است . امانمیگويد اگر میخواهی به اين برسی آن را رها كن . اينكه در شعر آمده استكه :
پای استدلاليان چوبين بود |
پای چوبين سخت بیتمكين بود |
مؤيد همين نظر من است نه مؤيد نظر شما . نمیخواهد قائل به ضديت مياناستدلال و اشراق و الهام بشود ولی میگويد آدمی كه با اشراق و الهام میرودبا پای خودش دارد راه میرود ولی آدمی كه با استدلال میرود مثل آدمی استكه بخواهد مسافتی را به پای چوبی طی كند و "
پای چوبين سخت بیتمكين بود |
" ، پای چوبين در اختيار انسان نيست چون احتمال سقوط و لغزش زياد است. میخواهد بگويد استدلال خطاپذير است . او از زبان يك عارف میخواهد بهيك فيلسوف بگويد آقای فيلسوف راه فلسفه راه خطاپذير است ، نه اينكهمنكر بشود كه اصلا اين راه اشتباه است . البته پای چوبی از بیپا بودنبهتر است . منكر نيست اين مطلب را كه با پای چوبين به جايی رفتن ازاينكه انسان هيچ پا نداشته باشد بهتر است ، اما میگويد پای چوبين هرگزبه پای
پاورقی : . 1 انفال / . 29