و ناراضی است . اين آيه نيز در رابطه انسان با خداست : "« يا ايتها النفس المطمئنه" ای نفس و ای انسان اطمينان يافته ( كه در آيه ديگر گفت كه با چهچيزی اطمينان پيدا میكند ) " « ارجعی الی ربك راضيه مرضيه »" بازگردبه سوی پروردگارت در حالی كه راضی و خشنودی و مرضی هستی و خدا هم از توخشنود است . ببينيد پيوند خدا و بنده چقدر با يكديگر نزديك میشود : دوموجودی كه اين از آن خشنود است و آن از اين خشنود . " « فادخلی فیعبادی »" پس وارد شو در جرگه بندگان من ، يعنی نه بنده هيچ چيز ديگر (بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ) . اين حرف " ی " اينجا خيلی معنیمیدهد . " « و ادخلی جنتی »" ( 1 ) در بهشت من وارد شو ( اين بهشتمن از اين بهشتهای معمولی خيلی بالاتر است) و در جرگه بندگان من داخل شو.ما وقتی كه فكر میكنيم اينجور به نظرمان میرسد كه بيان قرآن در رابطهانسان با خدا يك بيان اعجازآميز و بیسابقه و بیرقيب است ، بيانی استكه از هزار و چهارصد سال پيش تا امروز مثل هر گنجينه ديگری برای هرمتفكری اين صلاحيت را داشته كه موضوع مطالعه قرار گيرد . اگر اينها اعجازنباشد پس اعجاز يعنی چه ؟ بيان قرآن آنچنان ممتاز و مخصوص به خود استكه هميشه برای بشر مثل يك گنجينه شايستگی كاوش دارد كه در اطرافشكاوش كند . در روانشناسیهای امروز اين مسأله مطرح است ، در روانشناسیديروز مطرح نبوده است ، میگويند يكی از ابعاد روح بشر خداخواهی و حستقديس است يعنی در غريزه بشر حس تعالی و اينكه در مقابل يك مقاممتعالی خضوع كند و او را پرستش نمايد ، هست و اگر خدای يگانه را پيدانكند موجود ديگری را به جای او مینشاند و پرستش میكند ، كه اين را دركتابهای امروز زياد ديدهايد ، نمیخواهم بگويم مطلبی است كه از نظرروانشناسی مورد اتفاق است ، نه ، مورد اتفاق نظر نيست ولی اكابری ازروانشناسان و روانكاوان به اين مسأله معتقدند . اما علم در گذشته چنينبعدی برای روح انسان قائل نبود . ولی قرآن در نهايت صراحت اين مطلب راگفت : " « فاقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التی فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله »" ( 2 ) اين ديگر از صريحترين بيانات در اين زمينهاست . پاورقی : . 1 فجر / 27 - . 30 . 2 روم / . 30 |