« من الحيوه الدنيا »" ( من ، من بيانی است ) اينها فقط بر ظواهر وپديدهها اطلاع دارند كه آن عبارت است از زندگی دنيا "« و هم عن الاخره - كه نقطه مقابل " ظاهره " قرار میگيرد - « غافلون »" از آخرت غافلو بیخبر هستند ، يعنی بشر روی علم ظاهری خود فقط پديدهشناس است. اين همخودش حد علم بشر را بيان میكند . . 4 هوای نفس يكی ديگر از چيزهايی كه منشأ خطای ذهن میشود كه در منطق ماده بايدمتوجهش شد خود هوای نفس شخص است كه گفتيم آقای بيكن آن را " بتشخصی " مینامد . آن هم در قرآن هست ، زياد هم هست . از جمله در سوره والنجم میفرمايد : " « ان يتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس »" ( 1 ) دومطلب را ذكر میكند : يكی اينكه گمان را به جای علم میگيرند ، و ديگراينكه دلشان میخواهد اينجور بگويند كه میگويند . آنچه میگويد زبان عقل وفكر نيست ، زبان استدلالش نيست ، زبان هوای نفس است . اين يك مطلبخيلی اساسی است كه البته قدما هم توجه داشتند ، امروز هم خيلی به آنتوجه كردهاند ، همين بيكن اين حرف را میزند ، و بهترين مثالش قضيه علامهحلی است . معروف است كه علامه حلی برای اولين بار در تاريخ فقه شيعه معتقد شد كهاين كه میگويند [ اگر نجاستی در چاه بيفتد ] چاه نجس میشود ، اگر مرغیبيفتد چند دلو آب بايد كشيد ، اگر الاغی بيفتد چقدر و اگر انسانی در آنبميرد چقدر ، كشيدن اين آبها مستحب است واجب نيست و حال آنكه تا عصراو تمام فقهای شيعه اتفاق داشتند كه اينها واجب است . قضيه اين شد كهدر خانه خودش اين ابتلا پيدا شد . يك نجاستی در چاه افتاده بود و خواستنظر بدهد . آمد از نو مستقل روی اين مسأله فكر كند ( حالا من كار ندارممنزوهات بئر واجب است يا نه ) . كتابها و مدارك را جلوی خودش گذاشتكه درباره اين مسأله قضاوت كند ، فتوای واقعی خودش را به دست بياوردكه واقعا اين كار واجب است يا واجب نيست . مطالعه كرد ، يكدفعه ديدآن گوشه دلش تمايل به اين است كه فتوايش اين باشد كه واجب نيست چونالانپاورقی : . 1 نجم / . 23 |