چيزی است واسط بين اينها به اين صورت : به هر پيغمبری يك معجزه كهداده شده بود اين اجازه و اين استعداد در او بوده نه اينكه هر كاری دلشبخواهد و هر ارادهای بكند انجام بشود . مثلا در مورد موسی میبينيم كه خداامر میكند عصا را بينداز اژدها میشود : " « و ما تلك بيمينك يا موسی" ، " ولی مدبرا » " خودش هم وقتی میبيند اين اژدها شد پا به فرارمیگذارد . بنابراين يد بيضاء و عصا اجازهای بوده كه خدا به موسی دادهبوده و ماورای آن كاری نمیكرده كما اينكه وقتی میرسند به دريا باز درهمان لحظه خطاب میشود كه با عصايت بزن به دريا ، راه گشوده خواهد شد .يا واضحترش را بگوييم معجزه پيغمبر اسلام وحی و آيات قرآن بوده نه اينكههر لحظه پيغمبر اراده میكرده اين آيات به او وحی میشده كما اينكه مدتهابا كمال اشتياقی كه داشته وحی قطع میشده و يك موضوعی مدتها دربارهاشسرگردان و حيران بوده تا اينكه به او وحی میشده . بنابراين اگر ما خواستهباشيم حقيقت معجزه را به آن صورتی كه در قرآن هست تشريح كنيم نه نظريهاول است نه نظريه دوم ، بلكه آياتی كه به پيغمبر وحی |