همديگر جفت و جور میكند ، از جفت و جور كردن آنها پلی و ارتباطی برقرارمیكند و در نتيجه ، فكر جديد و راه حل جديد برايش پيدا میشود . حيواناينها را ندارد ، حيوان فقط حس میكند ، همين مشاهده سطحی ، مثلا رنگها راكه ما میبينيم آنها هم میبينند ، حرارت را كه ما احساس میكنيم آنها هماحساس میكنند . از اين بيشتر نيست . ولی فكر كردن از مختصات انساناست . امتيازات انسان مسأله دوم در مورد امتياز انسان از غير انسان يك سلسله گرايشهای خاصدر انسان است كه اين گرايشها را از يك طرف میتوان " گرايشهای مقدس" ناميد و از طرف ديگر میتوان گرايشهايی دانست نه بر اساس خود محوری، يعنی انسان يك سلسله گرايشها دارد كه اين گرايشها از " خود محوری "بيرون است . " خود محوری " يعنی چه ؟ يعنی گرايشهايی كه در نهايت امر، خود فردی باشد . اين در حيوان هم هست ، در انسان عادی هم هست . حيوانهم گرايش به تغذيه دارد ولی اين گرايش به تغذيه گرايش به سوی خوداوست ، يعنی گرايش دارد به جذب غذا برای خود . انسان هم البته يكسلسله گرايشهای بر اساس خودمحوری دارد ، چون انسان در عين اينكه انساناست حيوان است بلكه اول حيوان است بعد انسان است . اينگونه گرايشهادر انسان هم هست . حال مسأله اين است كه انسان يك سلسله گرايشهای ديگری دارد كه اينگرايشها اولا بر اساس خودمحوری نيست و ثانيا انسان در وجدان خود برایاين گرايشها يك نوع قداست قائل است . |