حكمی كه ما قبول میكنيم برای ما مطلق است ولی اين حكم ممكن است برایديگری مطلق نباشد . وقتی احكام رياضی مطلق نيست و همه چيز نسبی استعدهای چگونه میتوانند با حكم مطلق ، برادر كشی و خواهر كشی كنند و ازتكنيك در اين راه استفاده كنند " . میگويد اصلا اين جنگها از بقايای احكام مطلق قرون وسطاست ، يعنی درقرون وسطی مردم احكام خودشان را [ مطلق میدانستند ] . مقصودش اين استكه مثلا پيروان فلان دين ، خودشان را حق میدانستند حق مطلق ، و مخالفين راباطل میدانستند باطل مطلق . آنها هم در مقابل ، همين طور بودند و اين امرمنجر به آدم كشی میشد . ما بايد همين قدر بفهميم كه هيچ چيز مطلق نيست .اگر من میگويم حرف من حق است ، اگر حق هم باشد به طور مطلق حق نيست ،او را هم اگر میگوييم باطل ، اگر باطل هم باشد به طور مطلق باطل نيست .من حق نسبی هستم و باطل نسبی ، او هم حق نسبی است و باطل نسبی . پسبياييم با همديگر برادر باشيم . اين اساس حرفش است . بعد احكام اخلاقی را با مسائل رياضی و غيره مخلوط میكند ، میگويد همه آناخلاق سقراط ، تازه امروز میگويند در واقع نوعی خود دوستی ، دروغ و رياست. به اين آقا بايد گفت : شما الان با اين بيان خودت ريا را محكوم كردی ،دروغ را محكوم كردی ، اثبات نفس و خود دوستی و حب ذات را هم محكومكردی . البته اين حرف ، حرف بی اساسی است كه حكمت سقراط باطنشاينهاست ، يعنی گفتهاند كه اين نوعی خود دوستی است كه به صورت اخلاقجلوه كرده . بسيار خوب ، |