توجيه مذهب گير كردهاند ، يعنی اصلا حقارت نظريات اينها را شما خواهيدفهميد . علمی در اروپا به وجود آمده است به نام " جامعه شناسی مذهب " كهاين علم ابتدا يك چيزی را به عنوان " اصل موضوع " انتخاب میكندچنانكه هر علمی يك " اصل موضوع " دارد كه ابتدا نمیتواند آن را اثباتكند بلكه آن را مفروض میگيرد بعد بر اساس آن " اصل موضوع " نظرياتخودش را بار میكند . در " جامعه شناسی مذهب " از ابتدا فرض بر ايناست كه مذهب يك پديدهای است كه مولود فعل و انفعالات جامعه است ،يعنی يك ريشه الهی و ماورائی ندارد ، و اصلا اين [ كه مذهب ريشه الهیدارد ] جزء فرض نيست ، مثل اينكه اگر به ما بگويند راجع به علتپيدايش فكر نحوست " سيزده " برويد تحقيق كنيد كه چطور شده كه فكرنحوست " سيزده " در ميان مردم پيدا شده ، چون انسان میبيند منطقا هيچفرقی ميان عدد سيزده و عدد چهارده يا عدد دوازده نيست كه انسان احتمالبدهد كه يك دليل عقلی يا تجربی در كار است ، میگويد اين بايد يك ريشهغير منطقی داشته باشد ، آن ريشه غيرمنطقی چيست ؟ اينها درباره دين و مذهب از اول بنا را بر اين گذاشتند كه دين يكريشه منطقی كه نمیتواند داشته باشد ، حال كه ريشه غير منطقی دارد آن ريشهغير منطقی چيست ؟ پس ، اصل موضوعشان اين است [ كه دين يك ريشه منطقیو الهی ندارد ] . نويسنده مقاله ، ابتدا تاريخچه مختصری ذكر میكند و بعد میگويد اول كسیكه به طور منظم اين مسأله را تحليل كرد يك فيلسوف مادی خيلی معروفاست كه يكی از دو منبع فكری |