اينكه يك وحدت و يك حيات مخصوص به خود دارد اجل دارد ، قوت دارد ،ضعف دارد ، سرنوشت مشترك دارد و . . . ، كه من در اين جزوه كوچكی كهاخيرا منتشر كردهام به نام قيام و انقلاب مهدی عليه السلام از ديدگاهفلسفه تاريخ ، چون جزوه ، خيلی مختصر بود ، ضمن اشاره به اين بحث ، چندجا كه جای اين بود كه بايد مراجعه كرد در پاورقی به تفسير الميزان ارجاعكردهام . تعبيراتی كه در قرآن هست : « لكل امه اجل ، اذا جاء اجلهم فلايستأخرون ساعه و لا يستقدمون »( 1 ) و اساسا اينكه قرآن حكم را روی قوممیبرد : اقوامی چنين بودند و ما اقوام را هلاك كرديم ، و [ از نظر قرآن ]در ميان اقوام سرنوشت مشترك در كار نيست ، اگر يك اقليت صالح درميان يك قوم باشد تأثيری در وضع قوم نمیگذارد چنانكه عكس قضيه همهمينجور است از باب اينكه خود قوم و ملت يك حكم واحد دارد ، [ اينامر مؤيد آن است كه جامعه يك واحد حقيقی است نه يك واحد اعتباری ] .تا اينجای نظريه مذكور همه درست است ولی اينكه تركيب جامعه چگونهتركيبی است ، ما روی اين قضيه كه بحث كرديم به اينجا رسيديم كه تركيبجامعه انسانی يك تركيب نوع سوم است ، يعنی نه از نوع تركيب اعتباریاست ( چون واقعا يك تركيب حقيقی است ) و نه از نوع تركيبهای طبيعی ياشيميايی ، زيرا در تركيبهای طبيعی و شيميايی اصلا شخصيت اجزاء به هيچ نحواستقلال ندارد ، مستحيل است در شخصيت كل ، ولی افراد در جامعه در اين حد پاورقی : . 1 يونس / . 49 |