اين چيزهايی كه امروز آنها را " ارزشهای انسانی " مینامند چيست ؟ آيااينها ريشهای در نهاد و سرشت انسان دارد ؟ و اگر دارد آن چيست و برایچيست ؟ چون اين خودش خيلی مسأله مهمی است ، زيرا اگر چيزی در نهادانسان باشد آن چيز از مسائل و واقعيات ديگری حكايت میكند . بدون شك تعليمات اسلامی بر اساس قبول يك سلسله فطريات است ، يعنیهمه آن چيزهايی كه امروز مسائل انسانی و ماوراء حيوانی ناميده میشوند واسم آنها را " ارزشهای انسانی " میگذاريم ، از نظر معارف اسلامی ريشهایدر نهاد و سرشت انسان دارد ، و بعد خواهيم گفت كه اصالت انسان وانسانيت واقعی انسان در گرو قبول فطريات است . اين ، حرف مفت استكه ما برای انسان ، فطريات قائل نشويم يعنی ريشهای در نهاد انسان برایاينها قائل نشويم و دم از " امانيزم " و اصالت انسان بزنيم .پس بحث بعد ما درباره همين ارزشهای انسانی و معنای فطری بودناينهاست و نتيجهای كه از اينها میگيريم ، و بعد آن چيزهايی را كهفطريات انسان است بر میشماريم كه اين ارزشها چيست ، آنگاه بايد ببينيمكه از متون اسلامی چه دليلی بر فطری بودن اينها میتوانيم به دست بياوريم؟ آيا ما از قرآن و از متون اسلامی میتوانيم دليل بياوريم كه خيرهای اخلاقیهم يك سلسله اموری در سرشت انسان است ؟ آيا از آيه كريمه " « و نفسو ما سويها فالهمها » پاورقی : > هستيم كه مثلا اگر اين اسكناس را بدهيم میتوانيم يك تن گندم بگيريم. اگر اين قرارداد و اعتبار را بگيرند اين اسكناس با يك صفحه كاغذ فرقیندارد ، حال اسمش را هر چه میخواهند بگذارند . |