از او به وجود بيايد و طبيعت در اقويا به كمال میرسد نه در ضعفا . ضعفاموجوداتی حذف شدنی هستند ، بايد هم حذف بشوند و تقويت ضعيف بسيار كارغلطی است . اين مفاهيم دين و مذهب و انصاف و عدالت و نفس كشی وايثار و از خود گذشتگی و غيره را ضعفا اختراع كردند ، چون ديدند با زوراز عهده اقويا بر نمیآيند آمدند اين معانی و مفاهيم را وضع كردند و بهاين وسيله جلو پيشرفت اقويا را گرفتند . در منطق او دين ساخته دستضعفاست برای جلوگيری اقويا ، كه هميشه حق هم از آن قوی است : " الحكملمن غلب " حق از آن همانی است كه در اين تنازع طبيعی پيروز شده است ،و لهذا تمام معانی و مفاهيم دينی و مذهبی و اخلاقی را به كلی نفی میكند ومیگويد اينها مانع تكامل هستند . اين هم نظر دوم . ولی نظريات ديگری هست كه اصالت انسانيت را قبول میكند يعنی موهومنمیداند ، واقعا برای انسانيت واقعيتی قائل است اما اينها را فطری همنمیداند . اينها دو دستهاند . يك دسته همان كسانی هستند كه میخواهنداينها را ، هم قبول كنند و هم فطری بودنشان را انكار كنند ، همان مسألهایرا كه در سؤال دو جلسه قبل مطرح شده بود طرح كردند ، گفتند در اين جهان ،حقيقت ثابتی وجود ندارد ، هيچ امر ثابتی نيست ، چه چيز در دنيا ثباتدارد كه انسانيت ثبات داشته باشد ؟ ! انسانيت به همان معنی اصالتهایانسانی نيز يك حقيقت متغير است ، تابع شرايط خاص زمان است ، در هرزمانی و در هر شرايط زمانی ، اصالتهای انسانی و اصالتهای اخلاقی به تناسبآن زمان و شرايط آن زمان يك چيز است كه در آن زمان واقعا اخلاق هماناست و آن ، مقدس و انسانيت است ، ولی وقتی كه شرايط زمانی تغييرمیكند آنها هم تغيير میكنند ، |