حال حاضر ارزش ذاتی دارد ، يعنی انسان امروز حقيقت خواه است [ اينسؤال مطرح میشود ] كه آيا اين حقيقت خواهی را ضرورتهای اجتماعی به انسانتلقين كرده يا جزء نهاد انسان است و انسان ، حقيقت خواه آفريده شدهاست ؟ مثال ديگر " خير اخلاقی " است . ما عجالتا امروز مفاهيم و معانیای درميان خودمان داريم كه اسم آنها را " خير اخلاقی " میگذاريم ، يعنی ازنظر اخلاقی ، اينها را " انسانيت " و " نيك اخلاقی " و نقطه مقابلشرا " شر اخلاقی " میناميم . مثلا " سپاسگزاری " يعنی چه ؟ يعنی اگر كسیبه انسان نيكی كرد انسان در مقابل او نيكی كند و سپاسگزار باشد ، درمقابل ناسپاسی است . به عبارت ديگر سپاسگزاری يعنی " نيكی را نيكیپاسخ گفتن " . اين يك مسأله اخلاقی است . ما امروز بالاخره اين راپذيرفتهايم كه " « هل جزاء الاحسان الا الاحسان »" ( 1 ) . اين آيه كهسؤال میكند میخواهد از فطرت انسان جواب بگيرد كه اين ، امری فطری است[ كه پاداش احسان جز احسان نيست . میفرمايد آيا ] پاداش احسان غير ازاحسان چيز ديگری میتواند باشد ؟ انسان میگويد خير ، جزا و پاداش احسان ،احسان است . اين حكم را انسان از كجا گرفته است ؟ آيا يك امر تلقينی است وضرورتهای اجتماعی آن را به انسان تحميل كرده است ؟ ( قهرا در اين صورتاگر شرايط اجتماعی تغيير كند اين حكم هم عوض میشود و از بين میرود كههمان مفهوم نسبيت اخلاق میشود ) يا اينكه اين يك امری در نهاد انساناست ؟ پاورقی : . 1 الرحمن / . 60 |