حدود وجود دارد كه آيا ما دريافتی كه فطری باشد يا به معنای افلاطونی و يابه معنای حكمای اسلامی داريم يا نداريم ؟ در اين حدود محل بحث و سخن است. نظر قرآن اما ببينيم نظر قرآن چيست . ما از يك طرف ديديم كه قرآن میفرمايد :« و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصارو الافئده لعلكم تشكرون ». وقتی نوزاد به دنيا میآيد لوح ضميرش از همهچيز صاف و پاك است . ولی در عين حال قرآن بعضی از مسائل را به شكلیطرح میكند كه فهميده میشود كه [ آن مسائل ] بی نياز از استدلال است . مثلاخود مسأله توحيد در قرآن چگونه مطرح شده و اين آيات چگونه با يكديگر جوردر میآيد ؟ مسأله توحيد در قرآن كه بعد آياتش را میخوانيم امری استفطری . پس اين " « لا تعلمون شيئا »" و اين مطلب كه شما خدا را بهنوعی در باطن و در ضمير میشناسيد چگونه با هم جمع میشوند ؟ نه ، اينها بايكديگر قابل جمعاند . باز از خصوصيات قرآن است كه دم از " تذكر " میزند . خيلی عجيباست ! در عين اينكه آن نظريه افلاطونی به آن شدت در قرآن رد شده استمیبينيم قرآن به پيغمبر میفرمايد : فذكر يادآوری كن « انما انت مذكر 0لست عليهم بمصيطر »( 1 ) ( آيات ذكر ، كه يكی و دو تا هم نيست ) .حتی خود قرآن " ذكر " نام گرفته است . همچنينپاورقی : . 1 غاشيه / 21 و . 22 |