انسانی است ، يعنی اصلا اصالتهای انسانی هيچ و پوچ است ، ما تكامل ابزارتوليد را تكامل انسان میناميم . پس خود انسانيت از آن جهت كه انسانيتاست هيچ تكاملی ندارد . ابزار توليد تكامل پيدا میكند و به قول اينها درهر مرحلهای كه تكامل پيدا میكند روابط خاصی را كه همه اين روابط مانندقانون ، حكومت ، هنر ، زيبايی و اخلاق روبناست و همه ساخته و تابع وطفيلی ابزار توليد است ايجاب میكند ، و چون اين ابزار توليد آن رااقتضا كرده ، میگوييم تكامل پيدا كرده است . جز نامگذاری نمیتواند چيزديگر باشد و الا يك امر واقعی در كار نيست كه بگوييم چيزی بوده است كهكمال يافته است ، بلكه چيزی نسخ شده و چيزی به جای آن آمده است . مگرهر وقت چيزی نسخ شد و چيز ديگری به جای آن آمد میتوان گفت " تكامل "؟ ! ممكن است اصلا نه تكامل باشد نه سقوط ، و ممكن است سقوط باشد . باچه معياری میتوانيم بگوييم " تكامل " ؟ با هيچ معياری ، فقط چون ابزارتوليد تكامل پيدا كرده میگوييم آن هم تكامل يافته . اين است كه اين مسأله اخلاق متغير به معنای اينكه حتی اصول اخلاقی متغيراست به هيچ وجه راه حلی برای اصالتهای انسانی نيست . اگزيستانسياليسم و اصالتهای انسانی و اما نظريه ديگر كه نظريه اگزيستانسياليسم است . اينها هم خواستهاندكه برای اصالتهای انسانی واقعا پايه و پايگاهی بسازند بدون آنكه مسألهمادی بودن جهان و مادی بودن انسان دست |