خلاصه حرف او اين میشود كه حنيفيت يعنی ميل و گرايش به حقيقت .پس اگر ما بخواهيم لغت حنيف را معنی كنيم معنايش چنين میشود : حقگرا ، حقيقت گرا ، و يا خداگرا ، توحيدگرا . در فطرت انسان حنيفيتهست يعنی در فطرت او حق گرايی و حقيقت گرايی هست . تا اينجا بحثدرباره لغت فطرت بود برای اينكه ريشههايش را در آيات و احاديث بهدست بياوريم و اجمالا بدانيم كه فطرت در احاديث و در آيات قرآنی يكريشهای دارد و يكی از اصول است . لذا لازم بود اين مقدار عرض كنم . طبيعت ، غريزه ، فطرت . 1 طبيعت حال راجع به فطريات انسان صحبت میكنيم ( فعلا بحث دينی و مذهبی وقرآنی نمیكنيم ) . آيا انسان فطرياتی دارد يا ندارد و قهرا معنی فطرياتچيست ؟ ما سه لغت داريم كه خوب است اين سه لغت از يكديگر تميز داده شوند وفرقشان بيان شود . يكی لغت " طبيعت " است . معمولا در مورد بی جانهالغت " طبيعت " يا " طبع " به كار برده میشود . البته در موردجاندارها هم به كار برده میشود ، میخواهم بگويم در مورد بی جانها اينلغت اختصاصا به كار برده میشود . مثلا ما میگوييم كه طبع آب چنين است .وقتی میخواهيم خاصيتی از خواص اين موجود بی جان به نام آب را بيان كنيممیگوييم طبع آب چنين است . يا میگوييم طبيعت اكسيژن چنين است كه قابل |