گريزش را میزند ( تا اينجا مثل بود ) ، میگويد :
خلاف طريقت بود كه اوليا |
تمنا كنند از خدا جز خدا |
گر از دوست چشمت به احسان اوست |
تو در بند خويشی نه در بند دوست |
عبادت حقيقی اين است ، نبايد غير آن را به حساب عبادت بگذاريم .اين شركها را خداوند به تفضل خودش از ما پذيرفته است . حال گيرم كه اين لغت ( عشق ) به كار نرفته است ، معنا چطور ؟ اينلغت در مورد خدا هم به كار برده نشده است الا همان جمله « من عشقالعباده و احبها » يا كم به كار برده شده است ، ولی اين معنا به كاربرده شده است . مگر در دعای كميل نمیخوانيم : ²و اجعل قلبی بحبك متيما». " متيم " همان حالتی را میگويند كه ما " عشق " میناميم . در چندتعبير ديگر نيز در دعای كميل نظير اين مطلب هست . سؤال ديگر در همين زمينه است و باز مسأله عشق و هوای نفس و اين جورچيزها . عرض كرديم آنهايی كه اين حرف را زدهاند اولا مدعی هستند كاریندارم كه حرفشان درست است يا نادرست كه عشق دو نوع است ، يك نوعشاساسا شهوت است ، آن را " جسمانی " مینامند و میگويند رهايش كنيد .يك نوع ديگرش هست كه میگويند آن شهوت نيست و امر روحی است ، تازهآن هم كه امر روحی است خودش فی حد ذاته يك كمالی برای انسان نيست .میگويند وقتی كه انسان اين حالت روحی را پيدا كرد و يك