میدانست كه او جسمش در زير خاك پوسيده پس معتقد شد كه او يك روحیدارد . اينجا بود كه معتقد شد همه ما انسانها روحی داريم و بدنی . بعداين را تعميم داد به همه اشياء ، يعنی برای همه اشياء جان قائل شد ، برایدريا جان قائل شد ، برای طوفان جان قائل شد ، برای خورشيد جان قائل شد .. . ، آنگاه در گرفتاری و هنگامی كه با اين نيروهای طبيعی مصادف میشدهمچنانكه وقتی با يك انسان قدرتمند مصادف میشد همچنانكه وقتی با يكانسان قدرتمند مصادف میشد برايش هديه و نذر میبرد ، احيانا تملق میكردو از اينجور كارها ، شروع كرد همين كارها را يعنی پرستش در مقابلنيروهای طبيعت انجام دادن ( اسپنسر مسأله پرستش را توجيه میكند كه اولبار پرستش از كجا پيدا شد ) ، و از اينجا پرستش نيروهای طبيعت پديدآمد . پس اگوست كنت فقط توجيه نظری و فكری مطلب را بيان میكند ، اسپنسرريشه پرستش را بيان كرده كه اولين بار پرستش از كجا شروع شد ، ازپرستش نيروهای طبيعت شروع شد و اين عملی است از قبيل تملقها و پيشكشبردنها و هديه بردنهايی كه انسانها برای انسانهای زورمندتر از خودشانانجام میدهند . همان طور كه برای انسانها هديه میبردند برای آنها قربانیمیكردند ، و همان طور كه در مقابل انسانها تملق میگفتند در مقابل آنهاعبادت میكردند ، ذكر میگفتند و امثال اينها . طبق اين نظريه ، با رفتن جهل يعنی شناختن علل ( آنطور كه اگوست كنتگفت ) ، اعتقاد به اينكه خير ، اشياء جاندار نيستند و همه بی جان هستند، دريا بی جان است ، زمين بی جان است ، باران بی جان است ، و حتی اينكه انسان خودش هم يك روحی داشته باشد قهرا مورد شك و ترديد يا نفیقرار بگيرد ، در اين حال پرستش موضوع |