دنياست قدر مسلم اعتقاد به معاد يك امر فطری نيست ، اما اگر تصورماناز معاد اين باشد كه واقعيت و حقيقتش بازگشت به خداست ، آن وقت يكامری میشود مربوط به رابطه انسان و خدا ، كه اين را میتوانيم در محلشبحث كنيم كه اين ، امری فطری است . آيا وجدان كردن دليل فطری بودن است ؟ سؤال ديگری مطرح شده است كه : آيا در اثبات وجود فطرت برای انسان ، به همين اكتفا میكنيم كهفطريات را در خودمان میيابيم ، و يا استدلال ديگری هست ؟ چون در صورتاول ، غرائز ، هوسها و فطريات كاملا قابل تداخلاند و تكيه بر تفاوتهایاصطلاحی و لفظی ، كافی نيست و خلاصه مرز دقيقتر فطرت و غريزه در انسانچيست ؟ و آيا اين مرزها قراردادی است ( مثلا تقسيمشان به خودآگاه وناخودآگاه ) يا واقعی است ؟ اين در واقع دو سؤال در طول يكديگر است . میگويند آيا برای اثباتفطری بودن يك امر به همين جهت اكتفا میكنيم كه " ما آن امر را در خودمیيابيم " ؟ جواب اين است كه اولا ما هنوز در مقام اثبات فطری بودن ويا علائم فطری بودن يك امر برنيامدهايم و بعد درباره آن صحبت میكنيم ،ثانيا فرضا چنين چيزی باشد ، اين يك چيز عجيبی نيست كه يك امری برایما فطری باشد و دليل ما بر فطری بودنش اين باشد كه خود فطری بودنش رادر ضمير خودمان میيابيم . اين نظير آن است كه ما يك سلسله بديهياتاوليه داريم ، مثلا میگوييم اينكه " كل از جزء بزرگتر است و محال استكه جزء |