ندارد و دين وجود داشته باشد ، [ كه گفتيم اين امر با تاريخ اديان سازگارنيست ، و ] ثانيا در اين دورههايی كه دوره طبقاتی است مثلا در دورهفئوداليسم ما بايد ضرورتا قبول كنيم كه آورنده و پيروان اوليه تمام ادياناز طبقه حاكمه بودهاند . اين نيز با تاريخ قطعی و مسلم اديان جور درنمیآيد ، با همين تاريخ يهود و بنیاسرائيل جور در نمیآيد ، با تاريخمسيحيت هم جور در نمیآيد . با تاريخ بنیاسرائيل از اين جهت جور درنمیآيد كه اولا موسی ( ع ) گو اينكه از نظر خونی و نژادی وابسته است بهقوم محروم و استثمار شده ، ولی از نظر وضع طبقاتی وابسته است به طبقهاستثمارگر ، زيرا به منزله فرزند فرعون است ، در خانه فرعون در ناز ونعمت فراوان بزرگ شده ، يعنی به منزله شاهزاده درجه اول است ، چونآنها بچه نداشتهاند و او بجای فرزندشان بوده است . موسی در خانه فرعونعليه فرعون و به سود طبقه استثمار شده فرعون قيام میكند . اين ديگر بههيچ وجه توجيه ماركسيستی ندارد . اين را ما يا بايد ريشه قومی و نژادی وخونی بدهيم كه به هر حال با ماركسيسم جور در نمیآيد ، چون اينها اصلاتاريخ را جدال طبقات میدانند نه جدال خونها ، به عبارت ديگر يا بايداين را تعصب [ نژادی بدانيم كه ] موسی بعد از اينكه بزرگ شد و فهميد كهخونش با خون فرعون دو تاست و آنهايی كه با او هم خون هستند چنيناند وچنان ، تعصب خونی ، او را وادار به قيام كرد ، كه به هر حال با ماركسيسمجور در نمیآيد ، و يا اگر چنين نگوييم هر چه بخواهيم بگوييم با وضع زندگیفرعون جور در نمیآيد . ثانيا موسی در خانه فرعون در واقع به سود بنی اسرائيل قيام میكند ، پسگروه استثمار شده هستند كه قيام میكنند ، قيام ، قيام فرعونيها نيست ،قيام عليه فرعونيها است يعنی قيام بنی اسرائيل است . |