برابر با كل يا بزرگتر از كل خودش باشد " بديهی است ، بعد كسی بگويدچه دليلی بر بديهی بودن اين مطلب هست ؟ خودش بديهی است ولی اين كهبديهی است آيا نظری است يا بديهی ؟ میگوييم اين هم كه بديهی است ،بديهی است . اگر ما فرض كنيم كه [ بديهی بودن آن ] بديهی نباشد و نظریباشد بايد برايش دليل بياوريم ، آن دليل ما چگونه است ؟ نظری است يابديهی ؟ اگر فرض كنيم دليل ما نظری باشد پس آن هم دليل میخواهد . حالدليل دليل چطور ؟ نظری است يا بديهی ؟ اگر در آخر به يك بديهی رسيديمكه آن ، بديهی بودنش احتياج به دليل ندارد اين میتواند درست باشد ، امااگر به چنين بديهیای هرگز نرسيم پس هيچ بديهیای نداريم و هيچ نظریاینداريم ، يعنی وقتی هيچ بديهیای نداشته باشيم هيچ استدلالی نمیتوانيمداشته باشيم ، چون [ در اين صورت ] استدلال ما بر يك امر نظری يعنی بريك امر مجهول [ مبتنی است ] . اگر ما بخواهيم بر يك امر مجهول ، ازيك امر نظری ( يعنی از يك امر مجهول ديگر ) دليل بياوريم اين كار مثلضم صفر به صفر است كه اثری ندارد . پس تعجبی ندارد كه كسی بگويد كه ما يك سلسله امور فطری داريم و فطریبودن آنها را در ضمير خودمان وجدان میكنيم و هيچ نيازی به دليل نداريم .در عرايض بعد درباره اين مطلب توضيح بيشتر داده میشود . در ادامه سؤال گفتهاند كه : در اين صورت فرقی ميان غريزه و هوس و مانند آن باقی نمیماند . |