« بلی »(1) . قرآن میگويد [ اين امر مربوط به ] تعليم و تربيت و [ غيرهنيست ] ، انسان بدوی و اولی و انسان وسط و انسان نهايی ، همه در اينجهت يكسان هستند و اين جزء فطرت انسان است : " « الست بربكم » "آيا من پروردگار شما نيستم ؟ ! يعنی انسان احساس میكند كه خودش و هر چهكه خصلتی مانند خصلت او را دارد مربوب است و رب غير مربوب دارد ،چون ربی كه مربوب باشد او باز جزء مربوبهاست . وقتی كه يك مطلب ، چنين پايه منطقی دارد ، يعنی منطق هم كافی بوده كهبشر را برساند به آنجا ، اين چه بيماری است كه انسان برود دنبال اين جورتوجيه و تحليلها ؟ ! اين مثل اين است كه درب اين سالن باز است ، يكوقت میبينيم يك آقايی در اين سالن پيدا شد ، بعد بگوييم آيا اين آقا ازسوراخ زير اين كولر آمد ؟ آيا ديوار را سوراخ كرد ؟ سقف را سوراخ كرد ؟میگويند در باز است ، از در آمد . يك وقت " در " قفل است ، وقتیآدمی میبيند يك انسان اينجا سبز شد ، میرود گوشه و كنارها را بگردد ،اما وقتی كه در باز است اين يك بيماری است كه آدمی فكر كند كه آنانسان از كدام سوراخ وارد شد . حال آيا منطق قرآنی قویتر است يا منطق اينها ؟ قرآن مخصوصا مثال رابرای ابراهيم ذكر میكند ، ابراهيمی كه تا حدود شانزده سالگی در جايی بودهكه عالم را نديده بوده و جز غار جای ديگر نبوده . میگويد انسان ابتدايی -در واقع میخواهد بگويد ابتدايیترين انسانها ، يعنی فطرت بی آلايش انسان- همان انسان پاورقی : . 1 اعراف / . 172 |