استفهام و يا به صورت قبول ) رب من ، گرداننده من ، پرورش دهنده من ،مدبر من اين است . يك وقت مشاهده میكند كه بعد از مدت كمی جايش عوضشد و افول كرد ، میبيند كه آن خصلتی كه در خودش هست كه دنبال رب برایخودش میرود ، يعنی مقهور بودن ، مربوب بودن و مسخر بودن ، در اين هم كهدرباره او گفت " « هذا ربی »" هست . گفت : « لا احب الافلين ». . .ماه را كه بزرگتر بود ديد ، گفت : " « هذا ربی »" . وقتی ديد ماه همهمان خصلت خودش از مربوبيت را دارد تعجب كرد . حس میكند ربی دارداما اين نيست . عجب ! اين بار هم كه اشتباه كردم . " « لئن لم يهدنیربی »" اگر رب واقعی ، مرا هدايت نمیكرد سخت گمراه شده بودم .خورشيد را میبيند : " « هذا ربی هذا اكبر فلما افلت ». . . " يكدفعهدست از همه اينها شست ، يعنی حسابهايش را كرد ، خيلی حساب سادهای همهست : همه اينهايی كه من میبينم يك جورند ( گفت : " سودا چنين خوشاست كه يكجا كند كسی " ، همه اين اشياء در حركتند و مسخرند و گردشداده میشوند ، يعنی عالم را به صورت يك واحد مربوب ديد . قرآن میگويدفكر انسان اولی هم میرسد به اين مطلب كه همه عالم يكجا حكم يك مربوبرا دارند ، پس رب ، آن است كه خصلت اينها را نداشته باشد : "« و جهت وجهی للذی فطر السموات و الارض »" . به اينها بايد گفت آيا انسان شناسی ، اينطور درستتر است يا آنطور كهشما میگوييد ؟ آيه ذر نيز - اگر تفسير الميزان را مطالعه كنيد ، و اگر برسيم روی آنبحث میكنيم - [ بيانگر همين مطلب است ] . « و اذ اخذ ربك من بنیآدممن ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علی انفسهم ا لست بربكم قالوا » |