خير " به دو گونه واقعيت معتقد بودند ، برای انسان دو مرتبه از واقعيتقائل بودند و در عالم هستی هم دو مرتبه از واقعيت ( 1 ) قائل بودند .انسان با واقعيت محسوسش جستجوگر خيرهای محسوس است و با واقعيتمعقولش جستجوگر خيرهای محسوس است و با واقعيت معقولش جستجوگر خيرهایمعقول ، و در اين جهت كه به هر حال جستجوگر خير است در هر دو ناحيه يكیاست . اگر جستجوگر علم است جستجوگر يك واقعيت است كه آن " خيرمعقول " است . اگر جستجوگر پول است آن هم باز واقعيتی است ، جستجوگريك واقعيت است كه واقعيت محسوس باشد . اينها چون اساس كارشان را بر اين گذاشتند كه " واقعيت " يعنیمحسوس و مادی ، آمدند گفتند كه انسان يا جستجوگر خير است كه خير يعنیهمان سود و منفعت مادی و يا جستجوگر چيزی است كه هيچ چيز نيست ، فقطارزش است ، همان كلمه " سود و ارزش " كه در فلسفه اروپا آمده و چهانحراف بزرگی هست در فلسفه انسانی . از همين جاست كه میگويند بشر يادنبال سود يعنی چيزی كه خيرش در آن است میرود ، قهرا عقل هم میگويد برودنبالش ، منطقی هم هست ، و يا دنبال چيزهايی میرود كه خيرش در آنهانيست ، عقل هم میگويد نرو ولی میرود ، يك كار غير عقلی و غير منطقیانجام میدهد ، دنبال يك سلسله كارهای غير عقلانی و غير منطقی میرود كهمنطق و عقل هيچ حكم نمیكند كه برو دنبالش ، ولی میرود . يك چنين تضادیو يك چنين امر به اصطلاح نامعقولی در وجود انسان هست كه دنبال چيزهايیمیرود كه هيچ برای او خيريتی ندارد ولی میرود ، و لهذا با عقل هم منطبقنيست ، پاورقی : . 1 بيش از دو مرتبه ، مقصود آن دو مرتبهای است كه به انسان مربوطاست . |